PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفکر سیستمی



mahdi711225
2014/05/28, 15:13
باسلام
به نظرمن یکی از تفاوتهای اصلی رشته مهندسی صنایع یا دیگر رشته های مهندسی تفاوت نگرش به مسایلی است که دریک سیستم بوجود می آید
برای توضیح بیشتر با یه مثال ادامه میدهم
دنیای پیرامون ما پراست از انواعرسیستم ها سیستم بانکاری، کشاورزی، انواع کارخانجات وسیستم های تولیدی ویا حتی سیستم بدن انسان (گوارش-گردش خون-اعصابو...) هرکس به فراخور نیاز خود جزیی از سیستم راکه با آن سروکار دارد می بیند مثلا یک مهندس برق ازیک ساختمان فقط مباحث مربوط به برق را می بیند مهندس عمران فقط سازه ومقاومت و...رامی بیند
اما یک مهندس صنایع باید یک نگاه عمیق وکل نگر داشته باشد

به امید خدا از این پس در اینجا به کمک دوستان مطالبی در مورد تفکر سیستمی قرار میدهم.


به نظرم برای درک بهتر مبحث تفکر سیستمی مثال بسیار تاثیر گذار باشد از این رو در پایین چند مثال زیبا را تقدیم شما عزیزان می کنم.لطفا نظر بدهید ومن را دراین راه همکاری کنید







مثال 1
پينه دوزان امسال جملگي به زيارت كعبه رفتند

متن حكايت
شاه عباس از وزير خود پرسيد: "امسال اوضاع اقتصادي كشور چگونه است؟"
وزير گفت: "الحمدالله به گونه اي است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند!!"
شاه عباس گفت: "نادان اگر اوضاع مالي مردم خوب بود كفاشان مي بايست به مكه مي رفتند نه پينه دوزان، چونكه مردم نمي توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند، بررسي كن و علت آنرا پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم."
________________________________________
شرح حكايت
1- شاخص مناسب مي تواند در عين سادگي بيانگر وضعيت كل سازمان باشد.
2- در تحليل شاخص بايد جنبه هاي مختلف را بررسي نمود. گاهي بهبود ناگهاني يك شاخص بيانگر رشدهاي سرطاني و ناموزون سيستم است.





مثال 2
عبادت با سیگار

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟
ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟
...جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.
کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.
ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.

پیشنهاد
به عنوان یک مهندس صنایع باید تمرین کنید که یک موضوع را به چه صورت به افراد مختلف بیان نمائید.
در صورت تمایل نظرتان را در مورد حکایت بفرمائید








مثال 3

پسر كوچكي وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روي جعبه رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مكالماتش گوش مي داد.
پسرك پرسيد: «خانم، مي توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن هاي حياط خانه تان را به من بسپاريد؟»
زن پاسخ داد: «كسي هست كه اين كار را برايم انجام مي دهد.»
پسرك گفت: «خانم، من اين كار را با نصف قيمتي كه او مي دهد انجام خواهم داد.»
زن در جوابش گفت كه از كار اين فرد كاملا راضي است.
پسرك بيشتر اصرار كرد و پيشنهاد داد: «خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه را هم برايتان جارو مي كنم. در اين صورت شما در يكشنبه زيباترين چمن را در كل شهر خواهيد داشت.» مجددا زن پاسخش منفي بود.
پسرك در حالي كه لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مغازه دار كه به صحبت هاي او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اينكه روحيه خاص و خوبي داري دوست دارم كاري به تو بدهم.»
پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملكردم را مي سنجيدم. من همان كسي هستم كه براي اين خانم كار مي كند.»
نتیجه اخلاقی : همیشه از کاری که میکنید بازخورد بگیر




ببخشید من بایک مقدم کوتاه سریعا وارد مثال ها شدم فرض بر این است که همه دوستان درس مربوط به تفکر سیستمی را پاس کرده واطلاعات کافی در این زمینه دارند


دوستانی که رشته دیگری غیر از صنایع هستند اگر به بحث علاقه مند شدندوتمایل داشتندبیشتر در مورد تفکر سیستمی بداننداعلام بفرمایندتا بنده
جزوه ا ی ستاد خودم جناب دکتر مختاری را قرار بدهم

Ali Parsaei
2014/05/28, 16:50
سلام مهدي جان،
جالب بود، ممنون

Behnam
2014/05/29, 11:41
مهدی جان لطف کن جزوه ای که از استادت گفتی رو قرار بده من خودم علاقه زیادی به این مباحث دارم،البته خودم صنایع خوندم و از این مطالب خوندم اما هر چه اطلاعات بیشتر و مفیدتر،بهتر
ممنون

mahdi711225
2014/05/29, 11:58
با سلام مجدد من لینک دانلودشو قرار میدم دوستان دانلود بفرمایید
دوستان شماهم اگر مطلب جالب- داستان- جزوه ی مفیدی دارید بادوستان به اشتراک بگذارید
باتشکر
مهدی

این لینک راخود استاد مختاری در سایت دانشگاه قم قرار دادند
ایشون یکی از نوابغ رشته تفکر سیستمی هستند من اززحمات ایشان بسیار تشکر می کنم
لطفا شما هم برای سلامتی و موفقیت این استاد یه صلوات بفرستید
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم



لینک دانلود

Systems-Thinking-Ed8 (http://s5.picofile.com/file/8114961226/Systems_Thinking_Ed8.pdf.html)

mahdi711225
2014/05/30, 15:24
دوستان سعی کنید شماهم مشارکت کنید وسطح این گروه رابالا ببرید
باتشکر
مهدی
نظر یادتون نره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

~M*E*H*D*I~
2014/05/31, 07:41
درود
تشکر از مهدی عزیز که لطف کردند بابت جزوه(البته امیدوارم مؤلف راضی به این امر بوده باشه)

متاسفانه در کشور ما به این مبحث توجهی نمیشه و جالبه بدونید که ما هر روز با معضلات عدم توجه به تفکر سیستمی درگیریم چرا که یکی از نقش های اصلی تفکر سیستمی در مبحث مدیریت شهری است بسیاری از معضلات مانند مسائل مربوط به ترافیک ، شاپ سنتر ها ، فضاهای سبز ، پارکینگ ، سیستم های دفع و تصفیه فاضلاب و... که نقص در اونها عمده معضلات یک شهر رو تشکیل میدند ناشی از عدم تفکر سیستمی قبل از اجراست این مثالی که زدم بخاطر این بود که ملموس باشه این بحث چقدر مهمه اما همه ما میتونیم در جزئی ترین مسائل زندگیمون هم تفکر سیستمی رو رعایت کنیم پیشنهاد میکنم دوستان این جزوه رو مطالعه بفرمایند

mahdi711225
2014/06/02, 20:34
سلام امروزم یه داستان جالب گذاشتم
نظر فراموش نشه دوستان هم سعی کنید بخش مهندسی صنایع سایت پرچمش بالا باشه
اعیاد شعیانیه را هم تبریک میگم

روزی از روزها، در یکی از شرکت های صنعتی مدیری توانمند کار می*کرد که آوازه ” تصمیم گیرنده سریع ” را با خود یدک می*کشید.هر زمان که یکی از کارمندان آن شرکت نزد این مدیر می*آمد و مشکلی را با او در میان می*گذاشت، مدیر توانمند ما در حالی که با یک دست در جیب و یک دست زیر چانه به سقف خیره می*شد، اندکی به تفکر می*پرداخت و سپس سریعاً و با اقتدار کامل پاسخ مثبت یا منفی خود را اعلام می*کرد به طوری که کارمندان از این همه اعتماد به نفس که در رییس خود می*دیدند دچار شگفتی می*شدند.پس از گذشت چند سال، با تصمیمات و تدابیر سریعی که این مدیر اتخاذ می*کرد، شرکت آنها عالی ترین مدارج پیشرفت را پیمود. داستان های زیادی در مورد توانایی مرموز تصمیم گیری سریع این مدیر نقل می*شد و حتی کار به دخالت دادن نیرو های فوق طبیعی نیز کشیده شده بود.یک روز، رییس قسمت فروش شرکت نزد او آمد و پس از ارائه طرحی از او خواست نظرش را در باره آن طرح بیان کند. مدیر، پس از برانداز کردن آن طرح و پرسیدن چند سوال، اندکی به تفکر پرداخت و گفت:طرح خوبی است، آن را به مرحله اجرا در آورروز دیگری، از مدیر در مورد وضعییت سالن غذا خوری شرکت سوال شد و پیشنهاد گردید که محل آن به جای دیگری تغییر یابد. اما مدیر پس از طرح چند سوال ابراز داشت:سالن در همان جایی که هست باقی بماندتصمیم گیری سریع و موکد و بدون تاخیر و همیشه جواب سریع و صریح دادن از خصوصیات برجسته مدیر توانمند ما بود که سایر مدیران در مورد آن غبطه می*خوردند.سال ها گذشت و آن شرکت با مدیریت آن مدیر، پیشرفت های زیادی نمود تا اینکه یک روز زمان بازنشستگی او فرا رسید.مدیر جانشین که از توانایی های مدیر قبلی اطلاع کامل داشت از او خواست که راز موفقیتش را با او در میان بگذارد. مدیر قدیمی با کمال میل حاضر شد که رازش را برملا سازد.این بود که گفت:راز کار من لوبیاستمدیر جدید که کاملا گیج شده بود از او خواست که مسئله را بیشتر توضیح دهد. به همین سبب مدیر قدیمی مقداری لوبیا از جیبش درآورد و پس از اینکه آن ها را در این دستش ریخت و دو باره در جیبش قرار داد گفت:سال ها قبل پی بردم که اگر تصمیم گیری در مورد مسئله ای را به عقب بیاندازی آن مسئله بسیار بدتر و مشکل تر از قبل می*شود. این بود که من روشی را برای تصمیم گیری سریع ابداع نمودم.روش من به این ترتیب بود که پس از تهیه مقداری لوبیا، آن ها را در داخل جیبم قرار دادم و هر زمان که مجبور بودم در مورد سوالی جواب بله یا نه بدهم مقداری از آن لوبیاها را به اندازه یک مشت بر می*داشتم و در داخل جیبم شروع به شمارش آن ها می*کردم. اگر مجموع این لوبیاها عددی فرد بود جواب منفی و اگر مجموع آنها زوج بود جواب مثبت می*دادم.مدیر قبلی ادامه داد:همان طوری که می*بینی فرقی نمی کرد که جواب من مثبت باشد یا منفی بلکه چیزی که مهم بود این بود که جریان تصمیم گیری به تعویق نیافتد. البته تصمیمات من گاهی از اوقات غلط از آب در می*آمد و این امری اجتناب ناپذیر بود. اما، چه درست و چه غلط، تصمیم گیری باید هرچه سریع تر صورت پذیرد تا بتوان انرژی خود را صرف چیزهایی که واقعاً اهمیت دارند نمود.این گونه بود که مدیر جدید نیز همراه با مقداری لوبیا داخل جیبش، پست مدیریت را از آن مدیر توانمند تحویل گرفت . . .نویسنده حکایت : سیلوا، خوزه؛ گلدمن، برتصرفنظر از قصه یا واقعیت بودن داستان بالا، نکته ای که در این حکایت نهفته است طبیعتا نفی فکر و تحلیل در تصمیم گیری نمی باشد. توجه دارید که یک روایت همیشه یک بعد و یک جنبه از مسئله و موضوعی خاص را مطرح می کند و درسی را به ما می آموزاند. به جز داستان ها، ضرب المثل ها نیز همین طور هستند و این طور نیست که نکته ای که در سخنی از بزرگان یا در داستانی مطرح می شود ناظر به تمام ابعاد آن مسئله باشد.این داستان نیز بعدی از فرآیند تصمیم گیری را مد نظر دارد و نه تمامی رویکرد یک مدیر نسبت به فرآیند تصمیم گیری را. نکته اصلی داستان، به تعویق نینداختن تصمیم گیری و تعیین تکلیف کردن مسائل و موضوعاتی می باشد که طبق روال عادی به یک مدیر مراجعه می گردد.بخشی از این مسئله که برخی مدیران تصمیم ها را بارها به تعویق می اندازند و می گویند که بعدا می گویم چه باید کرد، به بحث مدیریت زمان برمی گردد و بخشی از آن به جرأت و جسارت در تصمیم گیری.بسیاری از مدیران هستند که مراحل بررسی و تحلیل یک موضوع را انجام داده اما تصمیم گیری نهایی را بنا به هر دلیلی انجام نمی دهند. بار دیگر که همان موضوع از آنها پیگیری می شود و درخواست تعیین تکلیف می گردد مجبور می شوند مراحل مختلف بررسی و تحلیلی که بار قبلی انجام داده اند را دوباره انجام دهند و این مسئله در این روزها که کم یاب ترین منبع زمان است ایراد خیلی بزرگی محسوب می گردد.در مورد ترس از تصمیم گیری همین اتفاق نیز روی می دهد. طبعا افراد در موقعیت های مدیریتی که قرار دارند تصمیم گیری های زیادی به آنها ارجاع می شود. از آسان گرفته تا مشکل. بعضی به صورت ذاتی از تصمیم گیری گریزانند، بخشی از این مسئله به شخصیت آنها برمی گردد و بخشی دیگر شاید به ساختار سازمان و شاید به اینکه مدیریت ارشد در برابر تصمیم های غلط چه برخوردی انجام می دهد مربوط می شود.جالب است بدانید که سرخپوست ها نیز یک ضرب المثل دارند که بی ارتباط با داستان و صحبت امروز ما نیز نمی باشد. البته من خاطرم نیست که کجا آن را دیده یا شنیده ام، تا جایی که حافظه یاری می کند شاید در یک فیلم شنیده ام که آن را نقل به مضمون می کنم.



سرخپوست ها می گویند:مرد آن است که تا هفت بشمرد و نظرش را بگوید


باتشکر
مهدی

mahdi711225
2014/06/03, 18:52
با عرض سلام مجدد

جملاتی زیبا درباره تجارت

درآمد:
هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.

خرج:
اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.

پس*انداز:
آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.

ریسک:
هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.

سرمایه*گذاری:
همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.

انتظارات:
صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید.)http://www.ostazona.ir